logo
امروز : یکشنبه ۱ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۰:۵۷
[ شناسه خبر : ۳۲۸۳۹ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 3 دقیقه ]
وصیت نامه؛

شهدا مبدأ و منشا حیاتند

شهدا مبدأ-و-منشا-حیاتند
شهادت یعنی عزت، ایمان، تمام خوبی‌ها و در یک کلمه رسیدن به حق تعالی و رضایت او در همه ابعاد زندگی.

به گزارش پایگاه خبری_تحلیلی «موج رسا» رسول خالقی فرزند زوج آقای نجفعلی و گلابتون بیگدلی به سال ۱۳۴۷ در شهرستان زنجان و منطقه فرودگاه به دنیا آمد. پدرش کرکره ساز بود. 

بیشتر بخوانید
شهید رسول خالقی برای ورود به مقطع ابتدایی وارد مدرسه خاقانی شد و تا مقطع چهارم ابتدایی ادامه تحصیل داد و از‌ آنجایی که به کار صنعت بیشتر علاقه داشت بعد از گذراندن مقطع چهارم ابتدایی نزد پدرش کرکره سازی را فرا گرفت.
 با آغاز انقلاب اسلامی رسول با داشتن سن کم به همراه دوستانش به خیابان‌ها آمده و بر علیه رژیم منفور پهلوی شروع به شعار دادن  نمود. 
بعد از پیروزی انقلاب رسول در پایگاه ۲ امیرالمومنین (ع) فعالیت می‌کرد. پس از چندی وی به علت دوری پایگاه امیرالمومنین (ع) از منزل ما به پایگاه ۳۰ علی ابن موسی الرضا (ع) رفت.
وی شب‌ها بعد از آمدن از سر کار به پایگاه می‌آمد وی همیشه ناراحت بود که چرا ما باید در پشت جبهه خدمت کنیم.
 بنابراین به این فکر افتاد که در بسیج ثبت نام کند و جهت گذراندن آموزش‌های مربوطه به شهرستان قزوین اعزام شد و پس از ۴۵ روز آموزش نظامی در تاریخ ۶۲/۱۱/۱۰ به جبهه اعزام شد و در تاریخ  62/12/21 با شرکت در عملیات خیبر (جزیره مجنون)به اثر اصابت ترکش به کتف و زیر بغل به درجه رفیع شهادت نایل آمد. 
پیکر مطهرش را پس از تشییع در گلزار پایین شهدای زنجان بخاک سپردند.
وصیت نامه
 بسم الله الرحمن الرحیم «از سوى او آمده‌ایم و باید به سوى او باز گردیم» با تقدیم احترام، اینجانب رسول خالقى، فرزند نجفعلى به شماره شناسنامه ۶۱ و به تاریخ تولد ۱۳۴۷، ساکن زنجان، خیابان فرودگاه ۲۰ مترى درمانگاه کوچه شهید سعیدى، پلاک ۱۹، وصیت‌نامه خود را به این صورت شروع مى‌کنم البته بنده چیزى بدان صورت ندارم که بتوانم وصیت کرده باشم و بر هر مسلمانى واجب است وصیت‌نامه‌اى داشته باشد.
سلام بر شهیدان که با خون خود درخت انقلاب را آبیارى کرده‌اند و سلام بر شهیدان که با شهادت خود ما را وادار کردند از خون آن‌ها پاسدارى کنیم.
 خداوندا! این فرصت را از ما نگیر و بگذار خدمت خود را به این انقلاب به نحو احسن انجام داده و به منافقان بفهمانیم که این انقلاب صاحب دارد.
 بارالها! مرا در راهى که مى‌خواهم خدمت کنم و پرچم شهیدان و عزیزانى که با کشته شدن در راه حق از دستشان افتاده بردارم، استوارم‌دار.
بنده در پایگاه مسجد على ابن موسى الرضا (ع) فعالیت مى‌کردم شاید دوستانى باشند که از دست بنده ناراحت شده‌اند از آن عده از دوستان مى‌خواهم که حلالم کنند و به آقاى موسوى بگویید اگر بنده شهیدشدم، حضورا هم گفته‌ام کوچه را سرتاسر چراغانى کنید حجله را پارچه قرمز بکشید و چهره‌هایتان گرفته نباشد.
 نگذارید برادرانم گریه کنند و نگذارید پدر و مادرم گریه کنند. چون بنده به مقصود خود رسیده‌ام و این رفتار شما ضربه‌اى باشد بر پیکر منافقین.
 برادران عزیز! امام را تنها نگذارید و پایگاه را رها نسازید که منافقین و شیطان صفتان همین را مى‌خواهند که به ممکلت شما ضربه زده باشند.
 
 پدر و مادرم در راه بنده چه زحمت‌ها که نکشیدید. مادر عزیزم! با شیر دادن خود و با نگهبانى شب و روز مرا به سنى رسانده‌اید که الان به درد انقلاب مى‌خورم و خدمت مى‌کنم . حلالم کنید و برایم گریه نکنید که اگر گریه کنید دشمن را خوشحال کرده‌اید. 
اگر خواستید گریه کنید به امام حسین (ع) و عباس ابن على (ع) و حضرت على اکبر (ع) کنید که بنده یک موى آنها نمى‌شوم و در آخر مى‌خواهم بنده را در قبرستان پایین دفن کنید.

انتهای خبر/

فرم ارسال نظر